ابدیت
من ازل را شناختم
ازنفسهای پی درپی
ازآنکه گفت:
باش واوبه وجود آمد
ازرانده شدن آدم ازبهشت
از خویشی که زمین را برکت گندم کاشت
ازحس غرورآمیز پدری که پدرشد
وعاطفه ی مادری که مادر شد
من ازل راشناختم
دانستم که جاودانگی هست.عشق هست
من ازازل آنچه رادیدم که باید می دیدم
وآنچه راشنیدم که باید می شنیدم
ازل رابه آبی شناختم
که صورت تلخ وترک خورده ی زمین را تر می کرد
ودرختی را دیدم که ایمان بار می داد
من ازازل.ازبودن چیزی شناختم که می گفت: