ای بهار
” ای بهار“
ای بهار ، روزگاری نامم پر آوازه بود
خط می نوشتم زیباتر از سنگ عقیق
« چون شراب کهنه ، شعرم تازه بود »
قلبی داشتم پاک تر از آب رقیق
ای بهار هق هق گریه ام
همه اش بهانه ی توست
از زندگی خسته ام
عقده ام ترانه ی توست
وقتی تو هم از راه رسی
بر سینه ام مشت نزنی
مرا دیدی در بی کسی
خنجری از پشت نزنی
ای بهار تا برسی از گرد راه
ساقه های سبزم مرده است
غنچه های نو رَسَم مکن سیاه
هر یک به خاک غم سپرده است
ای بهار باورت نمی شود
صدای قلبی شنیده ام
عکسی در آینه دیده ام
ای بهار باور نداری
نظر بکن رنگ پریده ام
تازه کویر زندگی را
فقط برای تو بریده ام
از خزان تنهایی گذشتم
به دشت سبز تو رسیده ام
ای بهار اگر نوروز نداشتی
صدای خنده ای نمی شنیدم
شکسته می شد صلح و آشتی
به هیچ یاری نمی رسیدم