نقش بختیاریها در انقلاب مشروطه- فتح اصفهان
مخالفتهای محمدعلی شاه با مشروطه در نهایت سبب گردید به دستور وی مجلس به توپ بسته ، ویران و منحل گردد. بسیاری از مشروطه خواهان دستگیر،زندانی و تبعید شدند،تعدادی نیز به قتل رسیدند . از این زمان تا فتح تهران به وسیله مشروطه خواهان در تاریخ کشور ما به دوران« استبداد صغیر» شهرت یافته است. بازگشت استبداد،تعطیلی مجلس و سرکوب مشروطه خواهان ، بیداری عمومی را به دنبال داشت. علماء،روشنفکران و طبقات مختلف مردم ایران آشکارا و بطور گسترده از مشروطه اعلام حمایت و پشتیبانی نمودند و سر آغازی گردید تا آزادیخواهان و مشروطه طلبان قصد عزیمت به تهران و سرنگونی محمدعلی شاه را بگیرند.
یکی از کانونهای مبارزه و آزادیخواهی شهر اصفهان بودکه پیشتر طعم ظلم وتعدی گستردهی ظل السلطان را چشیده بود و هنوز عمال شاهزاده معزول در اصفهان به مردم ظلم مینمودند. حاکم اصفهان «میرزا محمدخان غفاری کاشانی» ملقب به « اقبال الدوله کاشی» و نایب وی« معدل الملک شیرازی » نیز عنان ظلم و ستم در پیش گرفته اهالی اصفهان را سخت در تنگنا گذاشته بودند. مردم اصفهان در راستای مبارزه خود، در تاریخ 19 خرداد 1326 ه.ق. انجمنی فعال به نام« انجمن ولایتی» تشکیل داده بودند که شخصیتهای بزرگی همچون:حاج آقا نوراله نجفی رییس انجمن ،حاج آقا سدهی،حاج میزرا محمدعلی کرباسی ، حاج آقا جمال ،حاج میرزا ابوالحسن بروجردی ، میرزا احمد دولت آبادی ، حاج آقا محمد جوباره ای ، سیدحسن مدرس ، حاج میرزا علی اکبر شیخ الاسلام ، میرزا آقاخان محاسب الدوله ، میرزا علی اکبر خان سرتیپ ، دکتر حافظ الصحه و افراد مشهور دیگری آن را اداره میکردند.
یکی از ابتکارات این انجمن به ویژه حاج آقا نورالله ، تشکیل بسیج ملی بود. این انجمن با هدایت علماء نجف و رهبری روحانیت اصفهان با عمال حکومت مبارزه میکرد. با افزایش ظلم و تعدی عمال حکومت ، اعضای انجمن تصمیم گرفتند با خوانین بختیاری وارد مذاکره و آنان را تشویق به تصرف اصفهان نمایند. دکتر« مسیح اله خان دانشور علوی» به اتفاق دو برادر خود دکتر« عیسی خان» و دکتر« نورالله خان »که با خوانین بختیاری سابقهی دوستی و آشنایی داشت به منطقه بختیاری اعزام گردید. طبق قرار وی به « چالشتر» نزد « خدارحیم خان » رفت و نامه ای نیز به « صمصام السلطنه » نوشت ، دکتر « عیسی خان » به « شلمزار » نزد « صمصام السلطنه » و دکتر « نورالله » به « دزک » منزل « فتحعلیخان سالار موید» رفتند. سه برادر اوضاع مملکت را برای خوانین تشریح کردند. سپس دکتر مسیح الله نیز به شلمزار رفت. چون بختیاریها به وی اعتماد داشتند قول مساعد دادند که برای مبارزه با استبداد ، اهالی اصفهان را یاری کنند. اما نمیخواستند با شاه نیز درگیر شوند. صمصام السلطنه با هدف مشورت و رایزنی از کلیه خوانین و کدخدایان بختیاری دعوت نمود که ظرف یک هفته خود را به شلمزار برسانند. سرانجام 250نفر از بزرگان بختیاری گردهم آمده کرده در بارهی این موضوع مهم مذاکره کنند. دکتر مسیح الله چندین بار برای بزرگان بختیاری سخنرانی کرد ضمن تشریح اوضاع مملکت ،آنان را تشویق کرد تا در حرکت آزادیخواهی ملت ایران مشارکت کنند. سران بختیاری چند روز به شور نشستند. آنچه باعث کندی بحث و نتیجه گیری میشد ، چند مسئله بود:
الف) اختلاف بین فرزندان ایلخانی و حاج ایلخانی
چنانکه گفته شد در این ایام « لطفعلی خان امیر مفخم » و « نصیر خان سردار جنگ» فرزندان « حاج امامقلی خان »به همراه جمع دیگری از بختیاریها در تهران در قشون دولتی بودند و از شاه جانبداری میکردند و با فرزندان ایلخانی نیز اختلاف داشتند.«این اختلافات خانوادگی سبب گردید تا آگاهانه یا نا آگاهانه هر کدام در یک جبهه قرار گیرند. خوانینی که در کنار شاه بودند « برای اثبات وفاداری خود سوگند یاد کردند( عکاشه ،1362 : 592)».در این ایام« خسرو خان سردار ظفر »پسر دیگر حسینقلی خان و برادر صمصام السلطنه ،ایلخان بختیاری بود و قاعدتاً بایستی در این اوضاع از شاه و دربار حمایت میکرد.لذا بیم آن میرفت که خوانین و نیروهای بختیاری رودرروی هم قرار گرفته میان آنها جنگ و خون ریزی اتفاق بیفتد. اوضاع بختیاری از هم پاشیده و از کنترل خوانین خارج گردد و صدمه ببیند.
ب ) اختلاف با ابراهیم خان ضرغام السلطنه
چنانکه پیشتر گفته شد ابراهیم خان ضرغام السلطنه و برادرانش ازمشارکت در اداره ایل بختیاری و سرپرستی چهارمحال محروم شده و بسیاری از املاک و منابع درآمد خود را از دست داده بودند. این مساله موجب اختلاف و دشمنی بین پسر عمو ها گردید.«ضرغام در این اوقات بسیار نیروند تر از صمصام بود و اگر ضرغام با صمصام مخالفت میکرد او نه تنها قادر به تجهیز قوای کافی از بختیاری نمیشد بلکه ضرغام میتوانست در همان بختیاری جلوی او را بگیرد(اوژن بختیاری ،1345 :200)». در نشستهای مختلف ، خوانین بختیاری به این اختلاف اشاره کردند. دکتر و همراهانش به«سید احمد نوربخش»رهبر فرقهی دراویش چهارمحال که با ابراهیم خان ضرغام رابطه مرید و مرادی و دوستانهای داشت ، متوسل شدند و از او خواستند تا با استفاده از نفوذش ابراهیم خان و برادرانش را به اتحاد و نبرد با استبداد تشویق و ترغیب کند.« سید احمد » به« فرادنبه»محل سکونت ابراهیم خان رفته با وی به مذاکره پرداخت. قرار بر این شد که در قریهی« دستگرد »گفتگوها ادامه پیدا کند. پس از چهار شبانه روز گفتگوی بی وقفه، تلاش ها به نتیجه نشست. سید احمد ، دکتر و برادرانش توانستند موجبات دوستی عموزاده ها را فراهم سازند. بالاخره صمصام السلطنه و ضرغام السلطنه با جمع زیادی از اطرافیان خود در روستای« دزک» با هم ملاقات کردند. بیش از هر چیز سخنان سید احمد نوربخش،غیرت دینی بختیاریها را تحریک کرد و با شدت و حرارت تمام در ادامه سخنانش اظهار داشت:«امیرالمؤمنین علی(ع)نان جو وخرما میل میکردند تا از مسلمانان رفع ستم مینمودند. مولای متقیان تاطومار ظلم و ستم رادرهم نپیچید،ازپای ننشست. پس برماکه شیعه و ازپیروان علی(ع) میباشیم؛لازم و واجب است از پیشوای مسلمانان سرمشق بگیریم و درصحنۀ نبرد و کارزار مولا را حافظ و نگهدار خود بدانیم. شیعیان خالص به اتکای ایمانی که به خاندان نبوت دارند، ازهیچ پیشآمدی نباید بهراسند و خود را برای مقابله با هر نوع مخاطرهای آماده نمایند(دانشور علوی،1377: 36؛ اوژن بختیاری، 1345:200)».
تلاشهای فراوان و صحبتهای دکتر مسیح الله و سید احمد موثر واقع شد. عموزاده ها پس از سالها رنجش و کدورت ، با هم آشتی کردند. با عهد و پیمانی که بسته شد آمادهی حمله به اصفهان شدند. صمصام السلطنه از یک سو و ابراهیم خان از سوی دیگر به جمع آوری نیرو پرداختند.
صمصام در این زمان با دسیسهی برادرش خسروخان سردارظفر و دربار، از ایلخانی بختیاری معزول شده بود و خیلی مایل بود شهر اصفهان را بگیرد و ضرب دستی نشان دهد(آهنجیده ،1374 :118). همسر صمصام « بی بی صاحب جان » که خواهر ضرغام بود در آشتی و پیوند میان آن دو نقش مهمی ایفا کرد.
با استناد به نامه ابراهیم خان ضرغام السلطنه به مجلس شورای ملی که در مباحث آینده به جزییات آن اشاره میشود، وی از مدتها پیش طرفدار مشروطیت بوده و گویا تماس هایی نیز در این خصوص داشته است. در نامه مورد نظر وی به صراحت گفته است که از مدتها پیش در فکر این بوده که چگونه میتواند به آزادیخواهان تبریز کمک کرده و از فشار نیروهای دولتی برآنان بکاهد. بنابردر مشروطه خواهی ضرغام السلطنه تردیدی نبوده ،گفتگوها و رایزنی ها فقط برای ایجاد اتحاد بین آن دسته از خوانین بختیاری بوده که مخالف محمدعلی شاه بودند.
ج) بی اعتمادی به برخی از اهالی اصفهان
از آن سوی بختیاریها نگران بودند که در بحبوبهی جنگ، مردم اصفهان آنان را تنها گذارند و نتوانند مخارج اردوی جنگی را تامین کنند. حاج آقا نورالله بارها به آنها اطمینان داد که اکثریت اهالی اصفهان از ظلم و جور اقبالالدوله و حاکمیت استبداد به ستوه آمده کاملاً آماده جنگ با عمال حکومت و حمایت از نیروهای بختیاری هستند.
با فروکش کردن دل نگرانیها، نتیجه آن شد با هماهنگی انجمن اصفهان نقشه جنگی و زمان حمله مشخص گردد. صمصام السلطنه برای اطمینان از رایزانیها، طی نامهای اعلام کرد« در جزییات با ضرغام السلطنه به توافق رسیده و به سه شرط آمادهی حمله به اصفهان است:
1 – اعضای کمیته و محترمین شهر باید چه در موقع جنگ و چه در مواقع دیگر از هیچ گونه کمک به سواران بختیاری خودداری ننمایند.
2 – با ید محل پرداخت جیره و مواجب سواران بختیاری معین و معلوم شود
3 – چند نفر از معاریف اصفهان باید در خارج شهر به قوای بختیاریها ملحق و به اتفاق وارد شهر شوند.
میرزا عبدالوهاب وثوق،منشی صمصام مامور گردید تا نامه صمصام را به اصفهان ببرد. در پاسخ حاج آقا نورالله از طرف کمیته طی نامه هایی به خوانین بختیاری اعلام نمود که کمیته شرایط سه گانه را پذیرفته و مخارج قوا از محل مالیاتهای قانونی تامین میشود. مدتی بعد« صمصام السلطنه » در قریهی« چهاربرجی » در چهار فرسنگی اصفهان با حاج آقا نورالله ملاقات نموده پیمان نامهای منعقد، قرآن مهر کرده و برای تصرف اصفهان آماده شدند(دانشور علوی ،1377: 49-30)».
«صفایی» (1363) معتقد است که سردار اسعد برای جلوگیری از بردارکشی و بروز اختلاف بین بختیاریها محرمانه از اروپا به اصفهان سفر و با آقا نجفی و حاج آقا نورالله ملاقات کرد.سپس به چهارمحال رفته صمصام،سردار محتشم و سردار بهادر را به اتحاد فراخواند ، به آنان تعلیماتی داد و به پاریس مراجعت کرد. البته مدرکی که مسافرت سردار اسعد را در جریان مذاکرات بختیاریها برای تصرف اصفهان ، تایید کند ، بدست نیامده است و این مساله بعید به نظر میرسد در آن دوره مسافرت بسیار دشوار و وقت گیر بود و امکان مسافرت سریع برای انجام این مهم میسر نبود.
با انجام آخرین مذاکرات ،سرانجام روز موعود(حمله به اصفهان) فرارسید ، ضرغام برادر خود « عزیز الله خان » که داماد صمصام بود را طی نامهای به شلمزار روانه کرد تا او را از حرکت خود به طرف اصفهان مطلع گرداند.« ولی صمصام تعارض کرد و در حرکت به اصفهان به عمد تعلل از خود نشان داد، زیرا تمایل داشت:
1- دست ضرغام السطنه از حدود چهارمحال کوتاه بماند.
2- جای مهری برای آینده خود هم گذاشته باشد که اگر نتیجه درست از آب در نیامد این عمل با دست او انجام نشده باشد(اوژن بختیاری ، 1345 :203)».
روز هشتم ذی الحجه 1326 ه.ق. ضرغام السلطنه با حدود یکصد و ده نفراز فرزندان،برادران و اطرافیان خود ، سوار و پیاده با « شعار علی ولی الله» از فرادنبه به سمت اصفهان- از طریق مبارکه، گردنه آب نیل ، باغ ابریشم و دستگرد خیار- حرکت کرد. روز بعد از طرف محله چهار سوق وارد اصفهان شد. مردم اصفهان نیز گروه گروه خود را آماده میکردند تا به نیروهای بختیاری بپیوندند ، برای تامین مایحتاج مجاهدین نیز مقدار زیادی آذوقه جمع آوری شد. شور و ولولهی زیادی در شهر بپا خاست. طبق قرار عدهای از مجاهدین در دستگرد خیار به بختیاریها پیوستند. مردم در داخل شهر با هدایت انجمن ، فرصت سنگربندی در مناطق حساس و مهم را از نیروهای اقبالالدوله که حاضر نشده بود در خارج از شهر با بختیاریها بجنگند ، سلب کردند. ضرغام در یک حرکت نمادین که ریشه در اعتقادات او داشت، 12 نفر از برادران خود و خوانین بختیاری را به تعداد 12 امام انتخاب( 6 نفراز برادرانش به اسامی: بهرام خان ، داراب خان ،عبدالله خان ، سهراب خان ، اسدالله خان و هادی خان ،3نفراز پسرانش به نام: ابوالقاسم خان ، خلیل خان و علیرضا خان و 3نفراز پسران اسفندیارخان سرداراسعد اول به نامهای: ناصرقلی خان ، حبیب الله خان و حیدرقلی خان)کرد. هر یک از آنها را به فرماندهی نیروهای خود که به 12 دسته تقسیم کرده بود ، منصوب نمود.
صدور فرمان حمله را نیز به سید احمد نوربخش واگذار کرد. سید با استمداد از قرآن کریم و ذکر دعا برای پیروزی رزمندگان دستور حمله را صادرکرد. در روز نهم ذیالحجه یک گروه از بختیاریها به سرکردگی ابوالقاسم خان ضرغام از طریق« پل چوبی» با همکاری مردم مخفیانه وارد شهر شده در مسجد شاه سنگربندی کردند. گروهی دیگر از مجاهدین ازمحلههای «لنبان» و «بیدآباد»-که اصلاً بختیاری بوده و با بختیاریها همراهی میکردند- و چهارسوق شیرازیها گذشته به دروازه دولت رسیده با سربازان اقبالالدوله درگیر شدند. در این نبرد یک نفر بختیاری به شهادت رسید تا افتخار اولین شهید بختیاری در راه مبارزه با ظلم و برقراری مجدد مشروطیت را به نام خود ثبت کرده باشد.رزمندگان بختیاری با درهم شکستن مقاومت دشمن به طرف چهلستون و عمارات دولتی پیشروی کرده تا عرصه را بر قشون داخل شهر تنگ کنند. زدوخورد تا پایان روز ادامه داشت. جنگ به روز بعد نیز ادامه پیدا کرد. در روز دهم قهرمان بختیاریها، ابوالقاسم خان بختیاری پیشانی یک نفر توپچی را که راه مجاهدین را سدکرده بود ، هدف گلوله قرار داد بطوری که از بالای بام عمارت عالی قاپو بر زمین افتاد ، نفر بعد خواست جای او را بگیرد او نیز هدف قرار گرفت کشته شد. ایستادگی این شیرمرد بختیاری باعث گردید مانع بزرگی از پیش روی مجاهدین برداشته شود. نیروهای مردمی با شور فراوان بصورت گسترده وارد کارزار شدند. سربازان دولتی که از هر سو مورد هجوم واقع شدند،ناگزیر پس از دادن تلفات پا به فرار گذاشتند(دانشور علوی ،1377).کنترل شهر که بخشی از آن بوسیله قشون شکست خورده به یغما رفته بود، همچنین توپخانه و انبار اسلحه بدست مجاهدین افتاد. ضرغام السلطنه خبر فتح اصفهان را به وسیلهی پیکی ویژه به اطلاع صمصام رساند. صمصام نیز در پاسخ ،خوشحالی و مسرت خود را اعلام کرد.
سواران بختیاری و مجاهدان اصفهان موفق شدند نظم و امنیت کامل در شهر برقرار کنند. حاکم اصفهان با لباس زنانه به کنسولگری انگلیس پناه برد. خانوادهی ظل السلطان نیز تحت الحمایهی کنسول انگلیس قرار گرفت.دو روز بعد – 12 ذی الحجه- صمصام السلطنه به همراه پانصد سوار بختیاری وارد اصفهان شد. «در 16 ذی الحجه انجمن ولایتی تشکیل و امور حکومتی به انجمن واگذار گردید(سردار اسعد ، 1375 : 557)». با ورود صمصام به اصفهان ، ضرغام تمام اختیارات و تمشیت امور شهر را به صمصام که از او بزرگتر بود محول ساخت. حاج آقا نورالله و انجمن اصفهان نیز حقوق و جیرهی چهل روز افراد را در اختیار ضرغام السلطنه گذاشتند. صمصام السلطنه طی تلگرافهای متعددی به مردم بوشهر ، فارس ، اراک ، قزوین ، تبریز و … خبر فتح اصفهان را مخابره و آنان را جهت مقابله با عمال استبداد تشویق و تحریک کرد.
بدون تردید فاتح اصفهان ، ابراهیم خان ضرغام السلطنه پسر عموی سردار اسعد بود. وی بدون چشم داشتی و بر اساس روحیات و احساسات دینی و ملی به شهر اصفهان رفته آن شهر را تصرف کرد و دست عمال حکومت را از آن کوتاه کرد. صمصام السلطنه به عمد دو روز بعد از تصرف اصفهان وارد این شهر شد و سردار اسعد در این ایام در اروپا بسر میبرد. متاسفانه بسیاری از نویسندگان تلاش کردهاند تا نقش و حضور ضرغام السلطنه را در این حرکت بزرگ کم رنگ نشان داده و به عکس ، این افتخار بزرگ را به نام سردار اسعد و صمصام السلطنه ثبت کنند.
تصرف اصفهان به وسیله بختیاریها به سرعت در اقصی نقاط کشور و دیگر کشورها انتشار پیداکرد. مجاهدان و مشروطه خواهان از سراسر کشور با ارسال تلگراف و نامه ابراز خوشحالی کردند و حرکت بختیاریها را ستودند. آخوند خراسانی طی تلگرافی به صمصام السلطنه خوشحالی و مسرت خود را اعلام نمود. انجمن سعادت ایرانیان ساکن استانبول نیز با خشنودی تمام ، پیام تبریکی برای بختیاریها ارسال کرد.
اهمیّت فتح اصفهان
تصرف اصفهان بدست نیروهای بختیاری از چند جهت بسیار حائز اهمیت بود:
نخست آن که اصفهان مهمترین و بزرگترین شهر در نیمه جنوبی ایران بود و بیشترین جمعیت عشایری آن روز در همسایگی این شهر میزیست. به خصوص اینکه قلمرو دو ایل قدرتمند و بزرگ کشور یعنی بختیاری و قشقایی در نزدیکی این شهر واقع بوده و امنیت این شهر تا اندازهی زیادی متاثر از جهت گیریهای این دو ایل بوده است. با پیوستن عشایر به جنبش مشروطه و تصرف اصفهان بوسیله بختیاریها میتوان گفت نیمه جنوبی کشور از کنترل شاه مستبد خارج و در اختیار مشروطه خواهان قرار گرفت.این امر نوید بخش سقوط استبداد صغیر بود.
دیگر اینکه با فتح اصفهان ، محمد علی شاه مجبور بود بخشی از قوای خود را برای مقابله با فاتحان اصفهان اعزام کند. نتیجه آن به هم خوردن تمرکز قوای شاه و تجزیه آنان بود. آن گونه که از نامه ابراهیم خان ضرغام السلطنه مشخص میشود ، قصد ابراهیم خان از حمله به اصفهان گشودن جبهه جدیدی در اصفهان بود تا محمدعلی شاه بخشی از قوای وفادار به خود را به سوی اصفهان گسیل دارد و نتواند نیروهایی که آزادیخواهان تبریز را در محاصره داشتند ، تقویت کند و با این رخداد قوای دولتی که شاهد این وقایع بودند ، روحیه و انگیزه خود را از دست داده و فشار آنان بر مبارزان تبریز کاسته میشد. همین طور هم شد. قبل از تصرف اصفهان سردارظفر و امیرمفخم به محمدعلی شاه قول داده بودند که صدها سوار بختیاری جمع آوری،تجهیز و به تبریز بفرستند و کار مجاهدان آذربایجان را یکسره کنند. اما با ورود ابراهیم خان به اصفهان ، نیروهای تازه نفس که قصد داشتند روانه تبریز شوند ، راه خود را کج کرده و مامور مقابله با بختیاریهایی شدند که کنترل اصفهان را در اختیار داشتند.
میتوان گفت تصرف اصفهان به منزله کلید فتح تهران و سقوط استبداد بود. بعد از بیرون راندن نیروهای شاه مستبد از اصفهان ، جنب و جوش و تحرک مشروطه خواهان بیشتر و به بازگشت مشروطیت و سقوط استبداد امیدوارتر شدند. از این زمان به بعد مراجع ، علماء و همه مردمی که خواهان مشروطیت بودند ،جدیتر وارد عرصه سیاست شده و با ارتباطهای بیوقفهای که بین مشروطه خواهان سراسر کشور برقرار گردید، همگان بر یک مساله اتفاق نظر پیدا کردند و آن حرکت به سوی تهران و پایان دادن به حکومت شاه مستبد بود.
در تجلیل از حماسه ضرغام السلطنه و پسرش ابوالقاسم خان شعرای با ذوق اصفهان اشعار زیادی سرودند. مهمترین آنها سروده « وحید دستگردی » با نام « چکامه بختیاری » است که چنین سروده است:
اصفهان را طالع مقبل قرین شد بخت یار از ورود موکب ایل جلیل بختیار
احمدالله کز رضای نوربخش آسمان شمس رحمت گشت از شرق حقیقت آشکار
خیر مقدم حضرت ضرغام حق ، میر دلیر کافرینش داده شوکت را به ذاتش انحصار
کنز قدرت ، مجمع تدبیر ، برهان خرد آفتاب فیض ، دریای هنر ، کوه وقار
خاوران شرع را تابیده ماه مستنیر آسمان عدل را رخشنده مهر مستنار
زنده شد مشروطه ای میرکبیر از فر تو سوخت استبداد را تیغ تو خرمن برق وار
زنده کردی معدلت را زنده مانی تا ابد فتح و فیروزیت چاکر جاه و عزت دستکار
از امیران شرافت پرور مشروطه کیش وز بزرگان شجاعت پیشه والا تبار
چند تن بودند در فتح صفاهان پیش جنگ روز هیجا هر یکی گشتاسب و سام و سوار
اولین بهرام خان و آنگاه عبدالله خان پس عزیز الله خان کو را بود عزت دثار
حیدر و داراب و هادی و خلیل و هم رحیم از نژاد و دوده ضرغام شیر کردگار
همچنین سرودهای به نام « ضرغام » دارد که میسراید:
حضرت ضرغام، لشگر را صف آرا گشت و گشت زی صفاهان ، چون شهاب آسمانی رهسپار
سالک راه حقیقت، حاجی ابراهیم خان بت شکن، نمرود کش، گردید ابراهیم وار
باد صرصر در لگامش، جای اسب تیز تک برق خاطف در نیامش، جای تیغ آبدار
پرچم انا فتحنا ، در سپاهش پیشرو رایت نصرمن الله، بر سرش سایه گذار
پیشرو بود اندر آن لشگر ، یگانه پور وی رستم هیجا ابوالقاسم ، هژیر مرغزاز
شعله جواله پیشش پست روز دار و گیر ضیغم خونخواره نزدش خوار، وقت گیر ودار
بر فراز اسب تازی هرکس او را دید گفت مرحبا بر این مبارز حبذا از این سوار(اوژن بختیاری ،1345 :226-224)».
در تجلیل از حماسه ضرغام السلطنه سروده های محلی بسیاری در بین بختیاریان رواج دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
سه سوار ز دیر ایان ، همه زمندن به گمون قاصدونی ز اصفهونن
قاصدون آنورالله ، همه طبیبن لامردون فرش کنین ، نگوین غریبن
اصفهون نصف جهون ، ز ظلم خراوه دله همه مردمونش ، داغ و کواوه
دست امداد اوردیم به یاری گویل ایرونه ویرون کرده ظلم قاجاری گویل
مر حکم جهادن نشنیدین گویل مر ناله امداد ندیین گویل
کاغذی بنویسم وه ممدعلی شاه ار تری مشروطنه ، نکن تو برپا
بنگ کنین هیجار کنین ، گویل بیاهین یه ملت مندیرتون ، غیرت درارین
گویل نیله سوار ، زهفت و چارم تقاص مشروطنه ، وا بدرارم
باراله وم برسون ، دو تا پیانه ستارخان و باقرخان ، وا لشگرانه
شراک زین مخملی ضرغام به زینس ره وسته به جنگ شاه گویل به دینس
رو خدا پشت و پنات ای شیر میدون پشتت ول نی کنه صمصام دورون
مو تینا نیدم آقا ابرام وبامه من منار مسجده جا تیر ضرغامه
مون گن آابراهیم ، شیری وه بیشه تش بنم ظلم قجر ، وه بن و ریشه
آابرام بنگ ای کنه ، رود ابول شیر جنگ به جریت بکن ، تیر وسته و تقدیر
خور ضرغام وردن ، ز صفاهون جنگ با دشمن کنه ، سی عهد و پیمون
خور ضرغامنه ، وردن ز تهرون مشروطن به پا کرده ، سی خاک ایرون
برگرفته از کتاب سردار اسعد بختیاری