دیارمیزدج
دیدی شمال شهرمن آن چشمه قلعه را اندرجنوب شهربیبن غاروچشمه را
آب از درون کوه زند سر برون زسنگ باشد مکان دنج و تفرج چو کوهرنگ
جاری چو آب سرد سرازیر ز آبشار زیباست آبشار د گر کوه پیرغار
گرخاورش روی توسوی شهرگونه کان دشتی وسیع و قلعه زیبا زعهد خان
آن قلعه را بنا بنموده است آن زما ن مهد تمدن است دراین بخش گونه کان
مردان علم دوست چوباشد به فارسان دارند نبوغ و هوش جوانان گونه کان
ازمغربش چو می گذری هست باصفا وانگه رسی به دیمه وآن دشت لاله ها
گرکه خوری تو یک کفه ازآب کوهرنگ هرگزکه مبتلا نشود قلوه ها به سنگ
وقتی روی تو پای تونل فارغ ازملال بینی تو شاهکار خداوند لایزا ل
گر از چری روی سوی بازفت یک زمان بینی تو زرده کوه رسیده به آسمان
سررا فروببرد ه به افلاک هفت تنان ازکوه و کوهسارشودچشمه ها روان
گر نا رسا زشهرو دیار م سروده ام چهل سال هست (بند ه)درانجا نبوده ام
سروده جهانبخش فاضلی 20-7-1379
گونه کان=جونقان