من دلم می خواهد
من دلم می خواهد،بنویسم از عشق قلمم باش و بگو دل هر پاره ی کاغذ تنگ است بویس: دل هر شیشه مه روی زمینی سنگ است
من دلم می خواهد،بنویسم از عشق قلمم باش و بگو دل هر پاره ی کاغذ تنگ است بویس: دل هر شیشه مه روی زمینی سنگ است
صدام کن این دم آخر آخه فردا دیگه دیره آخه فردا دیگه نیستم کسی جامو… خداحافظ که دلگیرم سراغت رو نه نمیگیرم… ببین گفتم خداحافظ یه کاری کن… دارم میرم یه کاری کن بذار...
اشکی که بیصداست پشتی که بیپناست دستی که بسته است پایی که خسته است دل را که عاشق است حرفی که صادق است شعری که بیبهاست شرمی که آشناست دارایی من است ارزانی شماست
هر کسی هم نفسم شد دست آخر قفسم شد. من ساده به خیالم که همه کار و کسم شد. اون که عاشقانه خندید خنده های من دزدید زیر چشمه مهربونی خواب یک توطئه میدید
کلاس عشق ما دفتر ندارد شراب عاشقی ساغر ندارد بدو گفتم که مجنون تو هستم هنوز آن بی وفا باور ندارد !
من آن ابرم که می خواهد ببارد ، دل تنگم هوای گریه دارد ، دل تنگم غریب این در و دشت ، نمی داند کجا سر می گذارد
ای آسمان به سوز دل من گواه باش ، کز دست غم به کوه و بیابان گریختم داری خبر که شب همه شب دور از آن نگاه ، مانند شمع سوختم و اشک ریختم؟
شبی از سوز گفتم قلم را ، بیا بنویس غم های دلم را ، قلم گفتا برو بیمار عاشق ، ندارم طاقت این بار غم را …
صدام کن این دم آخر آخه فردا دیگه دیره آخه فردا دیگه نیستم کسی جامو… خداحافظ که دلگیرم سراغت رو نه نمیگیرم… ببین گفتم خداحافظ یه کاری کن… دارم میرم یه کاری کن بذار...
عکس تـــو رابه سقف آسمان سنجاق میکنم حال که این روزهــا از فرط دلتنــــگی چشمانم مدام رو به آسمـــان است بگذار تـــو در قـاب چشمانم باشی..